بازگشت

گروه: مهدويت
 
 
مرکز پاسخگو:دفتر تبليغات اسلامي
موضوع اصلي:مهدويت
موضوع فرعي:مهدويت
سؤال:در احتجاج ضمن يك حديث طولاني از سعد بن عبداللّه اشعري (ره ) در داستان شرفيابي او حضورحضرت مهدي 7و پرسش هاي وي از ايشان مي گويد: عرض كردم : به من گزارش بده از تأويل كهيعص . فرمود: رمز كربلا و رمز هلاكت عترت و رمز يزيد و رمز عطش و رمز صبر امام حسين 7ي باشد>. آيا اين روايت و اين گونه تفسير از رموز قرآني , مورد اعتماد و استناد مي باشد؟ آيا مشابه اين مورد, مواردديگري دربارهء رموز قرآني وجود دارد؟ چند حروف از اين كلمات رمز گشايي شده است ؟


جواب:

اوّلا سند حديث مخدوش است , چون رجال اين سند يا مجهول الحال اند و يا مهمل و نامي از آن ها دركتاب هاي رجالي ذكر نشده است . متن حديث هم متضمّن عچجايب و غرائب است كه صدور آن ها از معصوم :بعيد به نظر مي رسد. مضافاً بر اين كه واسطهء بين صدوق 7و سعد بن عبداللّه در جميع كتاب هاي صدوق يك واسطه يا دو واسطه بيشتر نبوده است , ولي در اين حديث پنج واسطه است .(1) محمد بن بحر شيباني كه يكي از راويان اين حديث است , معروف به غلوّ است .(2) احمد بن مسرور نيز مدحي درباره اش وارد نشده است .(3)

آيت اللّه خويي در معجم رجال الحديث سند اين روايت را ضعيف مي داند و مي فرمايد:

1 در اين روايت از يك طرف آمده است كه امام عسكري 7وقتي مشغول نوشتن مي شد, فرزند كوچكش مانع نوشتن مي شد و حضرت به جهت اين كه فرزندش مانع نشود, انار طلايي كه نزدش بود, به جاي ديگر مي انداخت تاكودكش به آن مشغول شود, كه اين كارها از حضرت مهدي كه به مسائل مشكل علم دارد, بعيد است .

2 دومين مطلبي كه در اين حديث مورد مناقشه است , اين كه نقل مي كند احمد بن اسحاق در شهر حلوان فوت كرد و خادم امام عسكري به نام كافور الخادم براي غسل دادن و كفن كردن احمد بن اسحاق به آن جا آمد, در حالي كه احمد بن اسحاق بعد از شهادت امام عسكري 7فوت كرد>.(4)

ايشان در جاي ديگر فرموده است : طريق شيخ طوسي به احمد بن اسحاق قمي ضعيف است , چون واسطهء آن احمد بن محمد بن يحيي العطار است و طريق صدوق نيز به ايشان مجهول است .(5) (طريق يعني سلسله سند)

تا اين جا دربارهء سند حديث مذكور بود كه در كتاب احتجاج و اكمال الدين و بعضي ديگر از كتب روايي بود.

بر فرض قبول سند حديث , نكاتي دربارهء متن حديث و صدور اين گونه احاديث از معصومان : قابل توجه است :

1 در برخي متون روايي مشاهده مي شود كه مقصود امامان معصوم : از بيان بعضي مطالب , رسيدن به هدف يااهداف مهمي بوده است , مثلاً توجيه و توجه مردم به بحث ولايت اميرالمؤمنين 7و ائمهء بعد از او و مسئلهء غصب حكومت و شهادت امام حسين 7و توجه مردم به حضرت . امامان با اندك بهانه اي اين گونه بحث ها را پيش مي كشيدند, تا اين مطالب را در جامعه گسترش بدهند و مردم را با واقعيت تشيع آشنا سازند يا لااقل حقيقت تشيع ومعارف آن در لابه لاي افكار مخالفان گم نشود و از بين نرود, مخصوصاً در مناطقي كه محلّ زندگي امامان : بوده است , مناطقي سنّي نشين بوده و برخي مردميا بيش تر آنان با عقيدهء شيعه و پيروان اهل بيت : مخالف بودند.همين طور حكّام و خلفا با تفكّر شيعي مخالف بودند. از اين رو امامان از هر فرصتي استفاده مي كردند تا اهداف عالي شيعه و اسلام زنده بماند.

نيز در تفسير بعضي آيات , آن را بر امامان يا بر وقايعي كه بر سر آنان آمده است , تطبيق مي كردند, نه از باب اين كه بلكه از باب استفاده از مضاميني كه قابليت و زمينهء اين گونه برداشت را دراد. اين كار براي اهداف مهم تر و عالي تر بوده است .

آنان كه مي گفتند و هدف وسيله را توجيه مي كند, مي خواستند از راه دروغ , قتل , غارت و فساد به اهداف خودبرسند. اما اين روش از ديدگاه شيعه محكوم است . از راه هايي كه غير مشروع نيست و قابل توجيه است , رسيدن به اهداف عالي بي اشكال است . بنابراين بر فرض قبلو سند, اين گونه احاديث قابل توجيه است و صدور آن ها از امامان خلاف واقعيت و دروغ نيست . در اين جا كه امام 7 را به معناي كربلا و را به معناي هلاكت و... تفسيرمي كند, بيان بيان واقعيتي كرده در واقعهء كربلا را در اذهان زنده كرده است .

2 علامهء طباطبايي اين حديث را در قيل آيه نيآورده است و بيش تر در تفسيرهيا قديمي مانند منهاج الصادقين و تفسير صافي آورده اند. آنان هم به صورت احتمال ذكر كرده و روايات ديگر را نيز نقل كرده اند, مانند روايت اميرالمؤمنين 7كه در دعايش فرمود: و يا در روايت ديگر از امام صادق 7آمده است : . در اين روايت امام صادق 7 را بر صفات خداتطبيق مي كند و اميرالمؤمنين هم را منادي قرار داده است .(6)

3 تفسير حقيقي حروف مقطعهء قرآن را كه در اول بعضي سوره ها آمده , كسي نمي داند و به طور سربسته و مجمل گفته اند اين حروف رمزي است بين خداو پيامبر6و معناي آن ها در آينده روشن خواهد شد.

(پـاورقي 1.پاورقي اكمال الدين , ص 454 پاورقي بحارالانوار, ج 52 ص 78

(پـاورقي 2.بحارالانوار, ج 52 ص 78 بهنقل از قاموس الرجال , ج 4 ص 339و معجم رجال الحديث , ج 15 ص 122

(پـاورقي 3.آيت اللّه خوئي , معجم رجال الحديث , ج 2 ص 338

(پـاورقي 4.معجم الرجال الحديث , ج 8 ص 77 كمال الدين , ص 465

(پـاورقي 5.همان , ج 2 ص 50

(پـاورقي 6.الميزان , ج 14 ص 21 تفسير صافي , ج 3 ص 273