جواب:
1 ـ انقلاب علمي اروپا (رنسانس) ـ واكنشي در برابر يكهزار سال جهل و عقب ماندگي قرون وسطا، و فشارهائي كه از طرف متولّيان خرافي كليسا در جهت عقب نگاهداشتن مردم اعمال ميشد ـ بود، كه يكباره عوامل جهل را كنار زدند و مشعل علم را برافروختند و پرچم دانش را در همه جا به اهتزاز درآوردند.
2 ـ انقلاب كبير فرانسه به سال 1789 ـ كه جهشي فوق العاده در جهت سياسي و اجتماعي بود در برابر استبداد و استعمار طبقاتي و زور گويي و خودكامگي رژيمهاي حاكم ظاهر گشت كه جامعة فرانسه و سپس جوامع ديگر اروپايي را وارد مرحلة نويني از تاريخ خود ساخت و حكومت قانون را ـ البتّه تا حدودي ـ جانشين زور و استبداد نمود.
3 ـ انقلاب بر ضدّ بردگي ـ در سال 1848 كه نخست از انگلستان آغاز شد ـ نتيجة طرز رفتار فوق العاده خشن و ضدّانساني بردهداران با بردگان بود كه از يك سو آتش انقلاب را در خود بردگان، و از سوي ديگر در عواطف برانگيخته شده جامعهها به سود بردگان، شعلهور ساخت و نظام بردگي را در هم پيچيد، هر چند شكل ديگري از بردگي كه مرموزتر و وسيعتر از آن بود جاي آن را گرفت و تحت عنوان «كمك به آبادي كشورهاي عقب مانده» آيين «استعمار به» وجود آمد!
نظام بردگي در هر حال ميبايست برچيده شود، ولي طرز رفتار با بردگان آن را تسريع كرد.
4 ـ انقلاب بر ضدّ استعمار، در عصر ما، واكنش مستقيم رفتارهاي ضدّ انساني استعمارگران در مستعمرات بوده و هست كه باعث شكفتن شعور اجتماعي مردم استعمارزده گرديد و پرچم مخالفت را با قدرتهاي استعماري بر افراشتند، هر چند غالباً به استقلال كامل اقتصادي و اجتماعي و سياسي و فكري نينجاميد، ولي وضع با سابق بسيار تفاوت پيدا كرده است.
5 ـ انقلاب كمونيستي ـ در سال 1917 عكس العمل مظالم سرمايهداران و تجاوز بيحساب آنها به حقوق اكثريّت تودههاي زحمتكش و خلقهاي به زنجير كشيده شده بود؛ هر چند اين انقلاب نيز به آزادي طبقات رنجيده منتهي نگرديد، و نظام استبدادي ديگري تحت عنوان «ديكتاتوري پرولتاريا» كه در حقيقت ديكتاتوري تعداد انگشت شماري سران حزب بود جاي آنرا گرفت.
6 ـ انقلاب بر ضدّ تبعيضات نژادي ـ كه هم اكنون در دنيا جريان دارد، واكنش فشارهاي شديد نژاد سفيد بر سياه پوستان، و محروميّت فوق العادة آنان از حقوق اجتماعي است.
|