بازگشت

گروه: غيبت
 
 
مرکز پاسخگو:تبيان
موضوع اصلي:كلام
موضوع فرعي:قيام مهدي(ع)
سؤال:وجود نامرئي امام(ع) هنگامي كه در پشت ابرهاي غيبت پنهان است داراي چه آثاري است؟


جواب:

1 ـ اثر اميد بخشي



در ميدانهاي نبرد تمام كوشش گروهي از سربازان زبده و فداكار اين است كه پرچم، در برابر حملات دشمن همچنان سر پا در اهتزاز باشد؛ در حالي كه سربازان دشمن دائماً مي‎كوشند پرچم مخالفان را سرنگون سازند، چرا كه بر قرار بودن پرچم ماية دلگرمي سربازان و تلاش و كوشش مستمرّ آنها است.



همچنين وجود فرماندة لشكر در مقرّ فرماندهي ـ هر چند ظاهراً خاموش و ساكت باشد ـ خون گرم و پر حرارتي در عروق سربازان به حركت در مي‎آورد، و آنها را به تلاش بيشتر وامي‎دارد كه فرماندة ما زنده است و پرچممان در اهتزاز!



امّا هر گاه خبر قتل فرمانده در ميان سپاه پخش شود يك لشكر عظيم باكارائي فوق العاده يكمرتبه متلاشي مي‎گردد، گوئي آب سردي بر سر همه ريخته‎اند، نه، بلكه روح از تنشان بيرون رفته!



رئيس يك جمعيّت يا يك كشور مادام كه زنده است، هر چند مثلاً در سفر يا فرضاً در بستر بيماري باشد، ماية حيات و حركت و نظم و آرامش آنها است؛ ولي شنيدن خبر از دست رفتن او گرد و غبار يأس و نوميدي را بر همه مي‎پاشد.



2 ـ پاسداري آئين خدا



«علي» آن ابر مرد تاريخ بشر در يكي از سخنان كوتاه خود كه در آن اشاره به لزوم وجود رهبران الهي در هر عصر و زمان مي‎كند مي‎گويد



«اللّهمَّ بَلي لاتَخْلُوا اَلْاَرْضَ مِنْ قائِمٍ لِلّهِ بِحُجَّةٍ اِمّا ظاهِراً مَشْهُوراً وَ اِمّا خائِفاً مَغْمُوراً لَئِلّا تَبْطُلُ حَجَجَ اللهِ وَ بَيِّناتِهِ» (نهج البلاغه، كلمات قصار، شمارة 147.) [اري هيچ گاه صفحة روي زمين، از قيام كننده با حجت و دليل خالي نمي‎ماند؛ خواه ظاهر و آشكار باشد، يا مخفي و پنهان، تا دلائل و اسناد روشن الهي ضايع نگردد، و به فراموشي نگرايد (و مسخ و تحريف نشود).]



اكنون به توضيح اين سخن توجّه كنيد



با گذشت زمان و آميختن سليقه‎ها و افكار شخصي به مسائل مذهبي و گرايشهاي مختلف به سوي برنامه‎هاي ظاهر فريب و مكتبهاي انحرافي، و دراز شدن دست مفسده جويان به سوي مفاهيم آسماني، اصالت پاره‎اي از اين قوانين از دست مي‎رود و دستخوش تغييرات زيانبخشي مي‎گردد. اين آب زلال كه از آسمان وحي نازل شده با عبور از مغزهاي اين و آن تدريجاً تيره و تار گشته، صفاي نخستين خود را از دست مي‎دهد. اين نور پرفروغ با عبور از شيشه‎هاي ظلماني افكار تاريك، كمرنگ و كمرنگ‎تر مي‎گردد.



خلاصه، با آرايشها و پيرايشهاي كوته بينانة افراد و افزودن شاخ و برگهاي تازه به آن، چنان مي‎شود كه گاهي باز شناسي مسائل اصلي دچار اشكال مي‎گردد!



3 ـ تربيت يك گروه انقلابي آگاه



بر خلاف آنچه بعضي فكر مي‎كنند، رابطة امام در زمان غيبت بكلّي از مردم بريده نيست؛ بلكه آن گونه كه از روايات اسلامي برمي‎آيد گروه كوچكي از آماده‎ترين افراد كه سري پرشور از عشق خدا، و دلي پرايمان، و اخلاصي فوق‎العاده براي تحقّق بخشيدن به آرمان اصلاح جهان دارند، با او در ارتباطند و از طريق اين پيوند تدريجاً ساخته مي‎شوند؛ و روح انقلابي بيشتري كسب مي‎كنند؛ انقلابي سازنده و بارور براي ريشه‎كن ساختن هر گونه ظلم و بيدادگري در جهان!



ممكن است آنها خودشان پيش از اين قيام از دنيا بروند، ولي به هر حال آمادگي و تعليمات انقلابي را به نسل‎هاي آيندة‎شان، و به ديگران منتقل مي‎سازند، و در پرورش گروه نهايي سهيم و شريكند.



4 ـ نفوذ روحاني و ناآگاه



مي‎دانيم خورشيد يك سلسله اشعّة مرئي دارد كه از تركيب آنها با هم، هفت رنگ معروف، پيدا مي‎شود؛ و يك سلسله اشعّة نامرئي كه به نام «اشعّة فوق بنفش» و «اشعّة مادون قرمز» ناميده شده است.



همچنين يك رهبر بزرگ آسماني خواه پيامبر باشد يا امام، علاوه بر تربيت تشريعي كه از طريق گفتار و رفتار و تعليم و تربيت عادي صورت مي‎گيرد، يك نوع تربيت روحاني و از راه نفوذ معنوي در دلها و فكرها دارد كه مي‎توان آن را تربيت تكويني نام گذارد؛ در آنجا الفاظ و كلمات و گفتار و كردار كار نمي‎كند بلكه تنها جاذبه و كشش دروني كار مي‎كند.



در حالات بسياري از پيشوايان بزرگ الهي مي‎خوانيم كه گاه بعضي از افراد منحرف و آلوده با يك تماس مختصر با آنها بكلّي تغيير مسير مي‎دادند، و سرنوشتشان يكباره دگرگون مي‎شد، و به قول معروف با 180 درجه انحراف راه كاملاً تازه‎اي را انتخاب مي‎كردند؛ يكمرتبه فردي پاك و مؤمن و فداكار از آب در مي‎آمدند كه از بذل همة وجود خود نيز مضايقه نداشتند!



اين دگرگونيهاي تند و سريع و همه جانبه، اين انقلابهاي جهش آسا و فراگير، آنهم با يك نگاه يا يك تماس مختصر (البتّه براي آنها كه در عين آلودگي يك نوع آمادگي نيز دارند) نمي‎تواند نتيجة تعليم و تربيت عادي باشد، بلكه معلول يك اثر رواني نامرئي و يك جذبه ناخود‎آگاه است كه گاهي از آن تعبير به «نفوذ شخصيّت» نيز مي‎شود.



5 ـ ترسيم هدف آفرينش



هيچ عاقلي بي‎هدف گام برنمي‎دارد، و هر حركتي كه در پرتو عقل و علم انجام گيرد در مسير هدفي قرار خواهد داشت. با اين تفاوت كه هدف در كار انسانها معمولاً رفع نيازمندي خويش و برطرف ساختن كمبودهاست، ولي در كار خدا هدف متوجّه ديگران و رفع نيازهاي آنهاست؛ چرا كه ذات او از هر نظر بي‎پايان است و عاري از هر گونه كمبود و بااين حال انجام دادن كاري به نفع خود، دربارة او مفهوم ندارد.



جهان آفرينش بمانند همان باغ پرطراوت است و انسانها درختان و بوته‎هاي اين باغند. آنها كه در مسير تكاملند درختان و شاخه‎هاي پربرند. و آنها كه به پستي گرائيده و منحرف و آلوده‎اند، علف هرزه‎هاي اين باغند.



مسلماً اين آفتاب درخشان، اين مولكولهاي حياتبخش هوا، اينهمه بركات زمين و آسمان، براي ان آفريده نشده است كه مشتي فاسد و هرزه به جان يكديگر بيفتند و به خوردن يكديگر مشغول شوند و جز ظلم و ستم و جهل و فساد محصولي براي اجتماع آنها نباشد؛ نه! هرگز هدف آفرينش نمي‎تواند اينها باشد!



اين جهان و تمام مواهب آن ـ از ديدگاه يك فرد خداپرست كه با مفاهيمي چون علم و حكمت خدا آشناست ـ براي صالحان و پاكان آفريده شده است؛ همانگونه كه سرانجام نيز بطور كامل از دست غاصبان در خواهد آمد و در اختيار آنان قرار خواهد گرفت. (ان الارض يرثها عبادي الصالحون).



________________________________________________________________