جواب:
بداء (به فتح باء) از نظر لغوي يعني ظاهر شدن ، هويدا شدن و پديد آمدن رأي ديگري در كاري ياامري ، « ثمّ بدا لهم من بعد ما رأوا الآيات ليسجنّنه حتي حين » سپس بعد از اين كه نشانه هاي برائت ساحت يوسف (عليه السلام) از آن بهتان برآنان آشكارگرديد رأي شان براين برگشت كه او را براي مدتي به زندان افكنند .(يوسف:35) چنين امري (تبدل رأي) درمورد خداوند كه علمش ازلي و تغيير ناپذير است محال باشد چنان كه حضرت صادق (عليه السلام) فرمود: هر كه براين عقيده باشد كه خداوند تبارك و تعالي تغيير رأي دهد درچيزي كه از پيش بدان آگاه نبوده ازاو بيزاري جوئيد(بحار:4/111) واز سوئي آيات و رواياتي درثبوت آن آمده كه دانشمندان اسلامي درتوجيه آنهامفصلاً بياناتي دارند وخلاصه بخشي ازآنها بدين قرار است : خداوند را جز لوح محفوظ كه آنچه درآنست تغيير ناپذير است لوحي است به نام لوح محو و اثبات كه مقدرات اشخاص واشياء وجوامع وملل وغيره درآن ثبت است ومثبتات آن بدين گونه است كه چيزي درآن ثبت گشته و سپس محو ميگردد ، مثلا نوشته ميشود كه عمرزيد پنجاه سال است بدين معني كه اگر كاري كه موجب درازي يا كوتاهي عمر ميشود نكند ، مقتضاي حكمت آنست كه عمراو بدين مقدار باشد ، مثلاً اگر صله رحم كرد پنجاه محو گشته و به جاي آن شصت نوشته ميشود واگر قطع رحم كند چهل ثبت ميگردد. چنان كه اگر طبيب حاذقي مزاج كسي را بررسي كند مي تواند بگويد : اين مزاج استعداد شصت سال عمر را دارد ولي اگر غذاي ضعف آور يا مضر بخورد كمتر ميشود وچون دارو يا غذايي مقوّي مصرف كند و در هواي سالم تر زندگي كند بيشتر ميشود . اين تغييرات را بداء گويند وچنين تعبيري يا به نحواستعمال مجازي است همچون استعمال استهزاء و سخريه و مكر در مورد خدا كه در قرآن آمده يعني خداوند كاري كند كه نتيجه اين امور را داشته باشد . و يا بدين جهت كه چون ملائكه واولياي خدا هنگامي كه به مثبتات نخست اطلاع پيدا كنند وسپس به نوشته بعدي بنگرند در آغاز امر آن را تغيير رأي پندارند . و بداء بدين معني نه تنها درباره خدا محال نيست بلكه حكمت ها ومصالح زيادي نيز در بردارد كه ازآن جمله توجه مردم است به كار خير و اجتناب از كار بد زيرا چون انبيا به آنان خبر دادند كه فلان كارنيك آن چنان درسرنوشت شمااثر مثبت دارد كه عمرتان يا مالتان را افزايش مي دهد و فلان كاربد آن چنان اثري منفي دارد كه ازعمر و مالتان مي كاهد وحتي آن عمل درلوح خدا تغيير ايجاد مي كند و عمر پنجاه را به شصت مي افزايد يا به چهل مي كاهد انگيزه اي قوي دراوپديد ميآورد كه به اعمال نيك رغبت فراوان كند واز بدي روي بگرداند. آيات مربوطه: 1 ـ « لكلّ اجل كتاب يمحوالله ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب » دوران عمرهركس ياهرچيزياهرگروه را كتابي است (كه درآن نوشته شده) خداوند آن چه را كه بخواهد محو وآنچه را بخواهد ثابت ميدارد و كتاب ما در(لوح محفوظ) نزد او است .(رعد:39) 2ـ « ومايعمّرمن معمّر ولا ينقص من عمره الاّ في كتاب » هيچ عمرداري عمر خود را به پايان نرساند و(يا) ازعمرش نكاهد جز آن كه دركتابي ثبت است . (فاطر:11) و اما رواياتي كه در اين باره آمده فراوان است كه به ذكر تعدادي ازآنها بسنده مي شود: 1ـ ازحضرت رضا(عليه السلام) روايت است كه فرمود : خداوند را دو نوع علم است كه يك نوع آن را براي خود محفوظ دارد وجز او كسي بدان آگاه نشود و بداء از همان علم برمي خيزد . ونوع ديگرآن علمي است كه خود به ملائكه وپيامبران آموخته و به ما رسيده است. راوي حديث سليمان مروزي گويدعرض كردم : دوست دارم ازكتاب خدا شاهدي دراين باره بيان فرمائيد . فرمود : آنجا كه خداوند به پيغمبرش مي فرمايد : « فتولّ عنهم فماانت بملوم » « ازآنهاـ كه تسليم حق نمي شوند ـ روي گردان كه تو را در اين باره سرزنش نكنيم » كه مراد خداوند ازاين جمله تهديد به فرستادن غضب وهلاكت آنان است ولي بعداً بداء حاصل شد وفرمود:« وذكّرفان الذكري تنفع المؤمنين » « آنان را پند واندرز ده كه پند مؤمنان را سود بخشد » سليمان گويد : عرض كردم بيشتر بفرمائيد . فرمود : خداوند به يكي از پيامبرانش فرمود كه فلان سلطان را بگوي فلان روزخواهي مرد ، چون پيغمبر به وي خبر داد وي در حالي كه برتخت نشسته بود ازوحشت ازتخت به زمين افتاد وگفت : پروردگارا ! مرا مهلت ده تا فرزندم به حد رشد رسد و كارهايم را سامان دهم وديونم را بپردازم وسپس مرا بميران.(ازحسن نيت ودعاي او) خداوند به آن پيغمبر وحي نمود: كه به وي خبرده كه پانزده سال برعمرت افزودم . پيغمبرگفت : خدايا توميداني من تاكنون دروغ نگفته ام (وازاين كه سخنم تغييركرده شرمنده ام) خداوند فرمود : تو بنده فرمان مرا ابلاغ كن ، كس را نرسد كه دركارمن چون و چرا كند. 2ـ اميرالمؤمنين(عليه السلام) فرمود: اگر يك آيه ازكتاب خدا نبود همانابه شما خبر ميدادم از آن چه بوده وآنچه هست وآنچه كه تا قيامت پديد آيد وآن اين آيه است : « يمحوالله مايشاء ويثبت وعنده امّ الكتاب . » 3ـ امام صادق(عليه السلام) درتفسير آيه « هوالذي خلقكم من طين ثم قضي اجلا و اجل مسمّي عنده » فرمود: اجل مقضيّ همان حتمي است كه در قضاي الهي گذشته واجل مسمّي اجلي است كه بداء درآنست،اگرخداوند بخواهد آن را پيش اندازد واگر بخواهد تأخيركند. 4ـ ازامام صادق(عليه السلام) نقل است كه:روزي مردي يهودي از كنار پيغمبر (صليالله عليه وآله) گذشت وگفت: (السام عليك) يعني: مرگ برتوباد حضرت در پاسخ فرمود:(وعليك) يعني:بر تو باد ياران گفتند : اوسلام نكرد بلكه جسارت نمود ! حضرت فرمود: مانيزهمان را به وي برگردانديم . سپس فرمود:اين يهودي را ماري سياه بگزد واو را بكشد . يهودي رفت و او هيزم كشي مي كرد هيزم گرد آورد و به دوش كشيده بازگشت . پيغمبر(صلي الله عليه وآله) كه در راه او بود فرمود : هيزمت را به زمين نه، چون بار خود بنهاد ديد ماري سياه درميان هيزم ها چوبي به دندان گرفته وآن را محكم مي جود . فرمود: اي يهودي امروز چه كار نيكي كرده اي كه بلا از تو دفع شده ؟ گفت: جز هيزم كشي كاري نكرده ام جزاين كه هنگام رفتن براي هيزم دو گرده نان داشتم يكي را خوردم و ديگري را صدقه دادم . فرمود: همان صدقه اين بلا را از تو دفع نموده كه صدقه مرگ هاي بد را دفع سازد.(بحار:4/95) نقل ازكتاب معارف ومعاريف
|