جواب:
به مردم بگو: به اين مكان(1) رغبت كنند و آن را عزيز دارند و چها رركعت نماز در آن گذارند. در ركعت اوّل به نيّت نماز تحيت مسجد است، درهر ركعت آن يك حمد هفت بار «قل هو الله احد» خوانده مي شود و در حالت ركوع و سجود هم هفت مرتبه ذكر را تكرار كنند. در ركعت دوّم به نيژت نماز امام صاحب الزمان((عليه السلام)) خوانده مي شود، بدين صورت كه سوره حمد را شروع كرده و آيه « اياك نعبد و اياك نستعين» صد مرتبه تكرار مي شود و بعد از آن، بقيه سوره حمد خوانده مي شود، و سپس سوره «قل هو الله احد» را فقط يك بار خوانده و به ركوع رفته و ذكر «سبحان ربي العظيم و بحمده» هفت مرتبه، پشت سر هم تكرار مي شود. و پس از آن به سجود رفته و ذكر «سبحان ربي الاعلي و بحمده» را نيز هفت مرتبه، پشت سرهم تكرار مي شود. ركعت دوم را نيز به همين ترتيب خوانده مي خوانند. چون نماز به پايان برسد و سلام داده شود، يكبار گفته مي شود «لا اله الا الله» و به دنبال آن تسبيحات حضرت زهرا((عليها السلام)) خوانده شود و بعد از آن به سجده رفته و صد بار بگويند: «اللهم صل علي محمّد و آل محمّد». آنگاه امام((عليه السلام)) فرمودند: هر كه اين دو ركعت نماز را در اين مكان(2) بخواند، مانند آن است كه دو ركعت نماز در كعبه خوانده باشد. چون به راه افتادم، چند قدمي هنوز نرفته بودم كه دوباره مرا باز خواندند و فرمودند: ـــــــــــــــــــــ 1 - مسجد مقدّس جمكران. 2 - مسجد مقدّس جمكران.
ـ12ـ «بزي در گله جعفر كاشاني است، آن را خريداري كن و بدين مكان آور و آن را بكش و بر بيماران انفاق كن هر بيمار و مريضي كه از گوشت آن بخورد، حق تعالي او را شفا دهد». حسن بن مثله مي گويد: من به خانه بازگشتم و تمام شب را در انديشه بودم، تا اينكه نماز صبح را خواندهو به سراغ «علي المنذر» رفتم و ماجراي شب گذشته را براي او نقل كردم و با او به همانمكان شب گذشته رفتيم. در آنجا زنجيرهايي را ديديم كه طبق فرموده امام((عليه السلام)) حدود بناي مسجد را نشان مي داد. سپس به قم نزد «سيد ابوالحسن رضا» رفتيم و چون به در خانه او رسيديم، خادم او گفت: آيا تو از جمكران هستي؟ به او گفتم: بلي! خادم گفت: سيّد از سحر در انتظار تو است. آنگاه به درون خانه رفتيم و سيّد مرا گرامي داشت و گفت: اي حسن بي مثله! من در خواب بودم كه شخصي به من گفت: «حسن بن مثله، از جمكران نزد تو مي آيد، هر چه او گويد، تصديق كن و بر قول او اعتماد نما، كه سخن او سخن ماست و قول او را رد نكن» از هنگام بيدار شدن تا اين ساعت منتظر تو بودم. آنگاه من ماجراي شب گذشته را براي وي تعريف كردم. سيّد بلافاصله فرمود تا اسبها را زين نهادند و بيرون آوردند و سوار شديم. چون به نزديك روستاي جمكران رسيديم، گلّه جعفر كاشاني را ديديم، آن بُز از پس همه گوسفندان مي آمد، به ميان گلّه رفتم، همين كه بُز مرا ديد به طرف من دويد، جعفر سوگند ياد كرد كه اين بُز در گلّه من نبوده و تا كنون آن را نديده بودم. به هر حال آن بُز را به محل مسجد آورده و آن را ذبح كرده و هر بيماري كه از گوشت آن خورد، با عنايت خداوند تبارك و تعالي و حضرت بقية الله((عليه السلام)) شفا يافت. ابوالحسن رضا حسن مسلم را احضا ركرده و منافع زمين را از او گرفت و مسجد
ـ13ـ جمكران را رنا كرد و آن را چوب پوشانيد. سيّد زنجيرها و ميخ ها را با خود به قم برد و در خانه خود گذاشت. هر بيمار و دردمندي كه خود را به آن زنجيرها مي ماليد، خداي تعالي او را شفاي عاجل عنايت مي فرمود. پس از فوت سيد ابوالحسن، آن زنجيرها ناپديد شد و ديگر كسي آنها را نديد(1).   (بخش پاسخ به سؤالات )
ـــــــــــــــــــــ 1 - به نقل از كتاب نجم الثاقب.
ـ14ـ
|