بازگشت

گروه: مهدويت
 
 
مرکز پاسخگو:مؤسسه پيوند با امام
موضوع اصلي:مهدويت
موضوع فرعي:مهدويت
سؤال:آيا حضرت امام زمان( منصور حلاج را لعنت كرده اند؟ و اگر كرده اند از چه جهت بوده است؟


جواب:



درباره منصور حلاج نظرهاي متفاوتي بيان شده است، و گروهي او را برحقّ دانسته و گروهي بر بطلان عقايد او قلم فرسايي نموده اند. اما در ميان دلايل مخالفان منصور حلاج، مخالفت حضرت حجة،صاحب العصر و الزمان، حضرت مهدي روحي فداه، با نظرات ايشان، به چشم نمي خورد.

البته اختلاف نظر پيرامون عرفا به منصور حلاج ختم نمي شود؛ اگر چه شايد بارزترين اختلاف نظر دربارة حق يا باطل بودن مذهب حلاج مطرح شده است، اما عرفان از روزي كه به عنوان راه رسمي خاصي شناخته شده، پيوسته در ميان متفكران اسلامي مورد رد و قبول واقع شده است. عدّه اي چنان شيفته آن شده اند كه تنها راه نجاتش دانسته اند، و گروهي ديگر آنرا بزرگترين عامل تحريف و انحراف به شما آورده اند. در اين خصوص در يكي از متون قديمي عرفان، يعني اللمع، اثر ابونصر سرّاج طوسي، متوفي به سال 378 هـ ، چنين آمده است : عدّه اي در فضيلت عرفان به راه افراط و غلو رفته و آنرا از حدّ خود بالاتر برده اند، و گروهي آنرا نوعي لهو و لعب و بي مبالاتي نسبت به جهل و ناداني دانسته اند، و عدّه اي ديگر عرفان را ناشي از تقوا و پرهيز و پشمينه پوشي و سخت گيري در روش سخن گفتن و لباس پوشيدن و غيره مي دانند، و جماعتي در طعن و بدگوئي زياده روي كرده، تاحدي كه عرفا را به زندفه و ضلالت نسبت داده اند.(1)

ردّ و انكار و تهاجم به عرفان و عرفا از طرف گروههايي چون متشرعان و علماي مذهبي، فلاسفه و متفكران مذهبي، دانشمندان مادي، و ... مطرح بوده است.(2) كه از ميان همه آنها اختلاف نظر ميان برخي علماي دين با عرفا و متصوفين،به نحو شديدتري به چشم مي خورد. موارد اختلاف اين دو گروه پيرامون مسائلي چون وحدت وجود و توحيد حق، وحدت اديان، بي اعتنايي به نبوت و طرح مسأله ولايت، شطحيّات و سخنان اسرارآميز، و تأويل مي باشد، كه بررسي هر يك از اين موارد در حوصله اين اوراق نميگنجد، و نياز به تبحر و استعداد نويسنده و مخاطب دارد، و شايد علّت اصلي اين اختلافات، به نداشتن تصوري درست از اصطلاحات و عقايد عرفا بازگردد.

استاد مطهري پيرامون پيچيده بودن مفهوم وحدت وجود مي گويد : وحدت وجود از آن انديشه هايي است كه كمتر كسي به عمق آن پي برده و مي برد (اينرا بدون تعارف بايد گفت) ... بسيار بسيار كمند افرادي كه بتوانند تصور صحيحي از وحدت وجودي كه عرفا دارند، داشته باشند، از مستشرقين گرفته تا غير مستشرقين؛ شما ببينيد هميشه مستشرقين ـ و عدّه اي از غيرمستشرقين خودمان ـ







اين وحدت وجود را چيزي تعبير مي كنند به نام حلول و اتحاد ...(3)

ابن سينا در اين باره مي گويد : اسرار تصوف و عرفان مورد انكار ناآشنايان و مورد اعتراف و تعظيم آشنايان مي باشد. و در جاي ديگر مي گويد : محتوي اين فن (عرفان) براي غافلان مايه تمسخر و خنده است،و براي آگاهان سرمايه عبرت؛ بنابراين هر كه اين مطلب را بشنود و ناخوش دارد، تنها به خود بدبين باشد، و نقص را در خود ببيند.(4)

در آخر خاطر نشان مي كنيم كه خود عرفا و صوفيه نيز به قدر كافي بر همه مسلكان خود تاخته اند؛ اما حمله اينان، چنانكه بديهي است،به عرفان و تصوف نبوده، بلكه به عرفا و صوفيه، و بلكه در حقيقت به عارف نمايان و مدعيان تصوف متوجّه است.

همانطور كه بيان شد، دربارة حلاج، از سوي دانشمندان و فقيهان شيعه، نظرات مختلفي ابراز گرديده است. مثلاً خواجه نصير طوسي به دفاع از حلاج پرداخته است، و طريقه او را درست و عقيده اش را صحيح مي داند. اما بسياري ديگر از علماء مانند شيخ صدوق، شيخ طوسي، شيخ مفيد و سيد مرتضي هر كدام به گونه اي بر حلاج خرده گرفته اند. و او را ساحره و در نتيجه مستحق قتل دانسته اند. در مورد اينكه حضرت ولي عصر( او را لعنت كرده باشد، سند قطعي وجود ندارد. اما اينكه چرا علماء بزرگي كه نام برده شد، از او بيزاي جسته اند، بواسطة عقايد و سخناني است كه او مطرح كرده است. مثلاً شيخطوسي در كتاب الغيبه صفحه (40و402) كه به ذكر مذمومين و كساني كه ادعاي نيابت از امام زمان كرده اند، پرداخته، از حلاج نيز نام برده، و از هبةا... بن محمد كاتب روايت كرده است : حلاج را خداوند رسوا و خوار كرده است، و او كسي است كه اظهار وكالت حضرت صاحب الامر را كرده است، و نزد اسماعيل نوبختي از معتبران شيعه رفته، و ادعاي خود را مطرح كرده، و او حلاج را امتحان كرد، و چون فهميد كه ادعاي كذب مي كند، او را رسوا كرد. و شيخ طوسي بعد از نقل اين حديث قصه بيرون كردن حلاج را از قم توسط علي بن بابويه، نقل نموده است : و بر او لعنت فرستاد، و او را از قم به خواري و مذلّت اخراج نمود.

براي اطلاعات بيشتر به تاريخ ادبيات در ايران، ذبيح ا...صفا و كتاب منصور حلاج از كلجان عباس و مصايب حلاج از لوئي ماسينون و دائرة المعارف تشيع، ج6، مراجعه شود.



ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

منابع و مآخذ :

1. كتاب اللّمع، ابونصر سرّاج طوسي ص21

2. فلسفه عرفان، دكتر سيد يحي يثربي، ص171

3. عرفان حافظ، استاد مطهري، ص88

4. نمط 9 انتشارات، ابن سينا

فلسفه عرفان، دكتر سيد يحيي يثربي، ص198